
گوساله کسی است که با وعده گرفتن یک آخور پر از علف چون امام جمعه مشهد(علم
الهدی ) وقت و بیوقت موو موومیکند.
بزغاله کسی است که چون لباس شخصی ها و قمه کشان هر وقت بوی علف تازه به شامه آنها میخورد به بع بع میافتند!
اما جمع گوساله ها و بزغاله ها آن دسته از نمایندگان مجلس اند که در جریانات کشتار و قلع و قمع مردم حق طاب گوسفند وار دنبال یکدیگر در مجلس چرخیدند و به خود زحمت یافتن راه حلی مناسب برای پایان کشتار ها و تعرضات دولتی را ندادند!
اگر این چماعت گوساله نبودند و شعور انسانی داشتند به جای اجیر کردن مردمی مستاصل و نیازمند برای قمه کشی وتظاهرات و خرید ابزار و ادوات کشتارزرهی جدید و تجاوزبه مردم ، به فکر ایجاد کار و فرصت های برابر برای همه هموطنان خود بودند!
این هم برای حسن ختام
بزغاله و میمون - شعری از سیمین بهبهانی.
شنیدم باز هم گوهر فشاندی ----------- که روشنفکر را بزغاله خواندی
ولی ایشان ز خویشانت نبودند ---------در این خط جمله را بیجا نشاندی
سخن گفتی ز عدل و داد و انرا ------------ به نان و آب مجانی کشاندی
از این نقَلت که همچون نُقل تر بود ------- هیاهو شد عجب توتی تکاندی
سخن هایت ز حکمت دفتری بود ---------- چه کفترها از این دفتر پراندی
ولیکن پول نفت و سفره خلق -----------زیادت رفت و زان پس لال ماندی
سخن از آسمان و ریسمان بود -------------دریغا حرفی از جنگل نراندی
چو از بزغاله کردی یاد ای کاش --------سلامی هم به میمون میرساندی